یهو هیجان زده و با خوشحالی گفت ماماااان
گفتم بله
گفت پام رو ببین یه کمی مو درآورده حالا منم میتونم اپلاسیون کنم
و کلی خوشحال بود
رفتیم پارک آبی
تو یه قسمت رودخانه یهو فهمید پاهاش به زمین میرسه با خوشحالی گفت: عهههه پام زمینو گرفته
موقع برگشت هم میگفت:بازم بریم تو حوض خونه ی ما (به رودخانه ک خیلی خوشش اومده بود میگفت حوض خونه ی ما)
هرکسی ازش میپرسه دوست داری پسر بشی
با قاطعیت بهش میگه نههههه دوست دارم دختر باشم همیشه
دخترکم بسیااار خوشحالم که کیف میکنی و حظ میبری از دختر بودنت
کلماتی که تلفظ درستش رو بلده ولی همچنان مثل قبل میگه:
فوتبال توت وال
اشپزخونه اشپقسونه
یخچال یچقال
نمیدونم نیدونم
مریم mayam میم
عزیزم عه ای زم aiizam
سیب زمینی سیبزنمی
دختر کوچولوی من
تورو میبینم که چقدر هوای من رو داری حتی کار کردن من توی خونه غذا شستن یا ظرف شستن رو میگی بابا بکن4ه و من کار نکنم اصلا
وقتی نگاهت میکنم میبینم که میدویی و خوشحالی و میخندی و با ذوق وسط خیابون میرقصی کیف میکنم
همیشه گفتم ک هیچ وقت مادر کاملی نبودم و نخواهم بود چ بسا ک مادر کامل جزو همان تعاریف مقدس انگاری مادری باشد
ولی تلاش میکنم برای خوشحال کردنت. برای ذوق کردنت از خرید یه تل چراق دار. خوشحال میشی ک بریم پارک خوشحال میشی ک دستای همو بگیریم و تو خیابون بدوییم. خوشحال میشی که هر شب برات قصه بگم خوشحال میشی که باهات بازی کنم. آفریدن این خوشحالی های کوچیک برات میدونم که پیوندمون رو قوی تر میکنه
درباره این سایت